با واژه های وحشی از بندگی مگویید

با واژه های وحشی از بندگی مگویید

 

پائیز برگ ریزان
نسل بهاری من
اندوهگین و تنها
فصل نداری من

با واژه های وحشی
از بندگی مگویید
با کرکسان چه حاجت
شعر قناری من

عهدی که واژه با ما
عهدی که بسته بودیم
آری قرار این بود
تا بی قراری من

ما کشتگان مهریم 
در صبح دیر سعدی
از شب پرستی تو
تا روزه داری من

من شیر پنجشیرم 
با صدهزار طالب 
میجنگم و نیامد
یاری به یاری من

هرگز بدان نماند
دنیا به هر دوامی
هرگز بدان نمیرد 
امیدواری من

فصل سقوط برگو 
انبوه برگ خشکو 
کبریت خشموجهلو 
افغان و زاری من

ما سوگوار خویشیم 
جنگل به جشن و رقصند 
با انتقام سختی
از نسل جاری من

 

 

شعر از محمدحسین داودی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها: glarishaگلاریشابازرانقممحمد حسین داودیشعرپاییزپائیز
[ سه شنبه 11 آبان 1400 ] [ ] [ محمد حسین داودی ]
[ ]

پیوندها


سلام دوست خوبم

 

 گلاریشا محمد حسین داودی  glarisha  برای تبادل لینک

اینجا آدرس خودتو بنویس

ممنون از حضور گرمت